دوستـتـــ دارґَ


تـنـہاجـملـِﮧاـے است کـٍﮧ از شنیدنش هیچگـاه פֿـستِـﮧ نِمے شوґَ

و تنهـآ جملـﮧاـے استـ کـِﮧ تــُو از گفتـش

 

هیچـگاه פֿـستـ نمـیشے

بـارهاפּ بارها

بـﮧ تکـرار

 פֿـواهـمــ گـفتــ:

دو๛تـتـــ دارمْــــــــــــــ ـ




تاريخ : یک شنبه 13 بهمن 1392 | 22:39 | نویسنده : نفس |

 

من باشم و تو باشی و باران، چه دیدنی است

 

بی چتر، حسّ پرسه زدن ها نگفتنی است

 

پاییز، با تو فصل دل انگیز بوسه هاست

 

با تو، صدای بارش باران شنیدنی است



تاريخ : دو شنبه 18 آذر 1392 | 21:6 | نویسنده : نفس |

زن :زندگیست

 

ومرد :امنیت

 

و چه خوب می شود وقتی

 

مردی تمام مردانگیش را

 

خرج امنیت زندگیش کند

 

و چه زیبا می شود وقتی زنی

 

تمام زندگیش را خرج

 

غرور امنیتش کند...

 



تاريخ : دو شنبه 18 آذر 1392 | 20:59 | نویسنده : نفس |

 

آدمیزا د غرورش را خیلی دوست دارد

اگر داشته باشد آ ن را از او نگیرید...حتی به امانت نبرید...

ضربه ای هم نزنیدش چه رسد به شکستن یا له کردن...

آدمی غرورش را

خیلی زیاد شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست می دارد

حالا ببین اگر خودش غرورش را به خاطر تو نادیده بگیرد

چقدر دوستت دارد

و این را بفهم آدمیزاد...



تاريخ : دو شنبه 18 آذر 1392 | 20:57 | نویسنده : نفس |

همیشه باید کسی باشد

همیشه باید کسی باشد

که معنی سه نقطه های انتهای جمله هایت را بفهمد

همیشه باید کسی باشد

تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد

باید کسی باشد

که وقتی صدایت لرزید بفهمد

که اگر سکوت کردی بفهمد

کسی باشد...

که اگر بهانه گیر شدی بفهمد

کسی باشد...

که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن

بفهمد به توجهش احتیاج داری

بفهمد که درد داری

که زندگی درد دارد

بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است

بفهمد که دلت برای قدم زدن زیر باران

برای بوسیدنش...

برای یک آغوش گرم تنگ شده است

همیشه باید کسی باشد

همیشه...

 



تاريخ : دو شنبه 18 آذر 1392 | 20:53 | نویسنده : نفس |

 

 

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدی ای دل ساقی جانت شکست

آن عزیزت عهد و پیمانت شکست

دیدی ای دل حرف من بیجا نبود

از برای عشق اینجا جا نبود

نو بهار عمر را دیدی چه شد

زندگی را هیچ فهمیدی چه شد

این هم از یک سال مستی کردنم

سال ها شبنم پرستی کردنم

من که گفتم این بهار افسردنیست

من که گفتم این پرستو رفتنیست

ای دل اینجا باید از خود گم شوی

عاقبت هم رنگ این مردم شوی

آه عجب کاری به دستم داد دل

هم شکست و هم شکستم داد دل



تاريخ : چهار شنبه 13 آذر 1392 | 16:13 | نویسنده : نفس |


 

دُختـَرے نیسـتـَم کـه هـَرزگـــے کـُنـَم!
زنـانگــے وَ مـُـحَـبـَتم را بـا هـَر مــردے تقسـیم نمـے کنم

عـشـقَم تنها خــاص ِ یکـــ نـفر اَســت

غـَرق ِ عـــــشــــــق خواهــم کرد آنکه خاص ِ من باشـد

طــورے کـه بـــے نیاز شـود از عـشق، ســیرابــ شـود از زندگـــے ...

تا جــان به در بـَرَم، آغوشـَم تنها سـَهم اوسـتــــ...



تاريخ : شنبه 9 آذر 1392 | 11:52 | نویسنده : نفس |

معلم گفت الف گفتم او گفت ب گفتم با او گفت پ گفتم پیشه او گفت ج خواستم

بگم جدایی گفت نگو...

 

 

عکسهای عاشقانه



تاريخ : شنبه 9 آذر 1392 | 11:40 | نویسنده : نفس |

 

http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com

 

 

نفسم نفستو خیلی میخواد. اگه نفست نفسمو نخواد .نفسم واسه نفست بند میاد .پس نفستو با نفسم یکی کن .که نفسم واسه نفست نفس نفس میزنه نفسم...



تاريخ : شنبه 9 آذر 1392 | 11:29 | نویسنده : نفس |

ساکار

گفته باشم
من درد میکشم اما تو چشمهایت را ببند،
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی…



تاريخ : شنبه 9 آذر 1392 | 11:24 | نویسنده : نفس |

sacar

دیشب با خدا دعوایم شد / با هم قهر کردیم
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد / رفتم گوشه ای نشستم / چند قطره اشک ریختم
و خوابم برد / صبح که بیدار شدم مادرم گفت:
نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد…



تاريخ : شنبه 9 آذر 1392 | 11:22 | نویسنده : نفس |
 
هر جا که میبینم نوشته خواستن توانستن است اتش میگیرم
 با خودم میگویم یعنی او نخواست که

 نشد؟؟؟؟؟؟؟


تاريخ : شنبه 9 آذر 1392 | 11:21 | نویسنده : نفس |
تاريخ : شنبه 9 آذر 1392 | 11:19 | نویسنده : نفس |

       چه زیباست به خاطر تو زیستن

                                                          و برای تو ماندن

                                        و به پای تو مردن

                                    و به عشق تو سوختن

                                  و چه تلخ و غم انگیز است

                                                دور از تو بودن

                                           برای تو گریستن

                          و به عشق زیبای تو نرسیدن

                       ای کاش می دانستی بدون تو

                               مرگ گواراترین زندگی است

 



تاريخ : پنج شنبه 30 آبان 1392 | 1:7 | نویسنده : نفس |

خداجون مراقب عشقم باش

 



تاريخ : دو شنبه 11 شهريور 1392 | 19:17 | نویسنده : نفس |

 

 

واقعا اینطوریه



تاريخ : دو شنبه 11 شهريور 1392 | 18:59 | نویسنده : نفس |

یعنی موندم چی بگم:

یه مزاحم تلفنی دارم ...هی زنگ میزنه من فحشش میدم ...

سری آخر . که فحشش دادم ؛ اس ام اس زده :

کاری نکن دیگه زنگ نزنمااا...بی تقصیر

.

.

یه پسری منو ادد کرده ؛

قسمتی از چت:

پسره:سلام

من:سلام

پسره: نه مثل اینکه کم کم داره ازت خوشم میاد ...لبخند

.

.

دست دوستم یه گوشی ایفون دیدم حسودیم شد..اومدم خونه به مامانم میگم:

من یه اپل میخوام .یه لبخند مرموز زد . شب که بابام اومد، یه پلاستیک سیبه ، میگه :

تو فکرکردی من و بابات انگلیسی بلد نیستیم؟؟؟لبخند

.

.

اینم از تفریحات سالم ما دهه شصتی هااا:

بگو دوچرخه................سیبیل بابات میچرخه

بگو فرانسه........................بابات قد ادامسه

بگوخاک انداز.......................خودتو جلو بینداز

بگو متکا.........................بخور از این کتک ها

بگوچاقو................................برو بچه دماغو

بگواشرف.......................دلم برات قش رفتچشمکلبخند

.

.

رفتم تو کوه داد زدم:  یعنی از من خوشگل ترم هست؟

صدا اومد:هست هست هست...هیچی دیگه برگشتم خونهلبخند

.

.

مامان و بابام نشسته بودن  داشتن چایی میخوردن

به مامانم گفتم :

خوب حال میکنید دختر به این ماهی دارید

چند لحظه سکوت کردن و بهم خیره شدن

بابام یه آخی کشید و با افسوس به مامانم گفت:

چاییتو بخور...  منمردد

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 11 شهريور 1392 | 17:4 | نویسنده : نفس |

مجید دلبندم چی شده چرا گریه میکنی؟؟؟؟

. هیچی، افتادم تو پاله

پسرم پاله نه ، چاله.

چاله که اسم یه نوع گله

اون لاله است.

لاله که بعد از بارون دور ابر میاد

اون هاله است.

هاله رو که تو بنایی استفاده میکنن

اون ماله است.

ماله به کسی میگن که از درد میکشه

اون ناله است.

ناله که به اون خانم که کنار مامان نشسته بود گفتم

اون خاله است.

خاله رو که هرروز صبح میخوریم

اون خامه است.

خامه رو که تو پاکت میذاریم میندازیم تو صندوق پست

اون نامه است.

نامه رو که دونده ها ازش میپرن

اون مانع است.

مانع رو که هرروز معلممون میگه جامد مانع گاز

اون مایع است.

مایع که هر میز چهار تا داره

ای وای سرم درد گرفت مجید جان اون پایه است پایه.

پایه که وقتی آفتاب میفته رو ی چیزی درست میشه

اون سایه است.

سایه که به اون پسره میگفتید

اون ساده است .

ساده که .....   چشمک چشمک

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : شنبه 9 شهريور 1392 | 16:11 | نویسنده : نفس |

ای کاش می دانستم اولین قطره اشک را چه کسی برایم میریزد 

و آخرین کسی که مرا فراموش میکند کیست؟؟؟.......

 

                                    ***

 

خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...



تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1392 | 15:19 | نویسنده : نفس |

 

چه سخت است تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی

و دل سپردن به قبرستان جدایی

وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند...



تاريخ : شنبه 19 مرداد 1392 | 23:20 | نویسنده : نفس |

وقتی تو آمدی و دستت را به سویم دراز کردی،

گفتم :

از قفس چه میدانی؟ گفتی آزادی

از تنهایی؟ گفتی همزبانی

از محبت؟ عشق

از دوستی؟ صداقت

ازبهار؟ طراوت

از سفر؟ انتظار

از جدایی؟؟؟.............

باز هم گفتم جدایی؟

سکوت تو مرا شکست و به گریه انداخت

به چشمانت نگاه کردم و گفتم :بگو.......

تو آغوشت را به رویم گشودی و گفتی : جدایی، هرگز.... من بی تو میمیرم ..........

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 2:39 | نویسنده : نفس |

می دانی بهترین روز زندگیم کی میتواند باشد؟

روزی که تو در میان ناباوری هایم می آیی

و دستم را میگیری..........

و آرام زمزمه میکنی:

**دوستت دارم**

و خواهی گفت که برای همیشه آمده ای ......

آمده ای تا بمانی ...

** دوستت دارم عشقم**

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 2:8 | نویسنده : نفس |

 

یک روز می بوسمت ..

یک روز که باران می بارد ،

یک روز که چترمان دونفره شده

یک روز که همه جا حسابی خیس خیس است

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ شده

آرام تر از هرچه تصورش کنی ..

........آهسته می بوسمت .........



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:58 | نویسنده : نفس |



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:56 | نویسنده : نفس |

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم:

تنهایی را دوست دارم ، چون بی وفانیست

تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام

تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست

تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهایی ام در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشکهایم را نمی بیند

اما روزی که با تو آشنا شدم:

از تنهایی بیزارم چون یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تورا فریاد میزند

از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام

از تنهایی بیزارم چون باتو بودن را تجربه کرده ام

از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است

از تنهایی بیزارم چونخداوند تورا برایم فرستاد تا تنها نباشم

از تنهایی بیزارم چون هروقت در تنهایی گریه میکنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم می آورم

ازتنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد

از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد

از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم

از تنهایی بیزارم چون تمام وازه های شعرم باتو بودن را فریاد میزند

از تنهایی بیزارم چون هیچ گاه تنهایی را درک نکرده ام

همیشه ........همه جا.........در هر حال..........حضورت را در قلبم حس کرده ام ، پس بگذار باتو باشم

و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم .پس تنهایم نگذار...

 

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:17 | نویسنده : نفس |

 

فاجعه زمانی اتفاق میفته که

کسی رو دوست داری که

نه درکت میکنه

نه حرفاتو میفهمه

اما تو بازم دوسش داری

نمیتونی ازش بگذری

بودنش زجرت میده

نبودنشم زجرت میده

این فاجعه است فاجعه ...

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:26 | نویسنده : نفس |

 

تو میگویی

من میشنوم

تو میخندی

من میخندم

تو ناراحتی

من ناراحتم

اما میخندم

میخواهم فراموش کنی غمت را

من ناراحتم

اما باز هم میخندم

نمیخواهم تورا ناراحت ببینم

فقط بعد از سالها

سنگینی این ناراحتی

کمی از موهایم را سفیدوکمی از گوشه چشمم را

خط خطی کرده است

ولی باز میخندم

نمیخواهم ناراحتیت را ببینم...

 



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1392 | 23:22 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 15:50 | نویسنده : نفس |

 

 

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند.

میگویند حساسیت فصلی است

........آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم

 

 

منو به دست من بکش ، به نام من گناه کن ......... اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن

هنوز می پرستمت ، هنوز ماه من تویی.................هنوز مومنم ببین، تنها گناه من تویی

 

 

 

از شروع نفس های حضرت آدم تا پایان نفس های آخرین آدم دوستت دارم عشقم

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 15:18 | نویسنده : نفس |

 

آن حرف که از دلت غمی بگشاید ...........در صحبت دل شکستگان می باید

هر شیشه که بشکند ندارد قیمت ..........جز شیشه دل که قیمتش افزاید.

 

 

هرجا دلت شکست 

قبل رفتن ، خودت جاروش کن

تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره ...

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 14:14 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:22 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:21 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:19 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:15 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:13 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:12 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:10 | نویسنده : نفس |

دلتنگ که باشی

آدم دیگری می شوی

خشن تر

عصبی تر

کلافه تر

و تلخ تر

وجالب تر اینکه ،

با اطرافیان هم کاری نداری

همه اش را نگه میداری و دقیقا سرکسی خالی میکنی ،

که دلتنگش هستی ...



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 5:30 | نویسنده : نفس |

گاهی وقت ها خاطرات به سراغت می آیند

حتی در خواب

برموهایت دست می کشند

بیدارت می کنند

روشن و واضح روبرویت حرکت میکنند

و تو مرور میکنی تمام آن روز را

گاهی لبخند ، گاهی اشک نصیبت می شود

گاهی آرزو میکنی آن روزها برگردند

گاهی خدا را شکر میکنی که دیگر آن روزها رفته اند

گاهی برایت فقط آه و ای کاش باقی می ماند

و گاهی کسی که آن خاطره را برایت رقم زده را

در کنارت میبینی

در آغوشت میگیری

و با حس آغوش او خاطراتت را دوباره مرور میکنی

و اینگونه زندگی به رویت لبخند میزند

برایتان خاطرات شیرین آرزو میکنم ...



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 5:12 | نویسنده : نفس |

 

 

گاهی میتوان تمام زندگی را در آغوش گرفت

اگر

تمام زندگی ات یک نفر باشد 

 

             **  تقدیم به تمام زندگی ام **

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 4:55 | نویسنده : نفس |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.