ای کاش می دانستم اولین قطره اشک را چه کسی برایم میریزد 

و آخرین کسی که مرا فراموش میکند کیست؟؟؟.......

 

                                    ***

 

خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...



تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1392 | 15:19 | نویسنده : نفس |

 

چه سخت است تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی

و دل سپردن به قبرستان جدایی

وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند...



تاريخ : شنبه 19 مرداد 1392 | 23:20 | نویسنده : نفس |

وقتی تو آمدی و دستت را به سویم دراز کردی،

گفتم :

از قفس چه میدانی؟ گفتی آزادی

از تنهایی؟ گفتی همزبانی

از محبت؟ عشق

از دوستی؟ صداقت

ازبهار؟ طراوت

از سفر؟ انتظار

از جدایی؟؟؟.............

باز هم گفتم جدایی؟

سکوت تو مرا شکست و به گریه انداخت

به چشمانت نگاه کردم و گفتم :بگو.......

تو آغوشت را به رویم گشودی و گفتی : جدایی، هرگز.... من بی تو میمیرم ..........

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 2:39 | نویسنده : نفس |

می دانی بهترین روز زندگیم کی میتواند باشد؟

روزی که تو در میان ناباوری هایم می آیی

و دستم را میگیری..........

و آرام زمزمه میکنی:

**دوستت دارم**

و خواهی گفت که برای همیشه آمده ای ......

آمده ای تا بمانی ...

** دوستت دارم عشقم**

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 2:8 | نویسنده : نفس |

 

یک روز می بوسمت ..

یک روز که باران می بارد ،

یک روز که چترمان دونفره شده

یک روز که همه جا حسابی خیس خیس است

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ شده

آرام تر از هرچه تصورش کنی ..

........آهسته می بوسمت .........



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:58 | نویسنده : نفس |



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:56 | نویسنده : نفس |

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم:

تنهایی را دوست دارم ، چون بی وفانیست

تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام

تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست

تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهایی ام در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشکهایم را نمی بیند

اما روزی که با تو آشنا شدم:

از تنهایی بیزارم چون یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تورا فریاد میزند

از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام

از تنهایی بیزارم چون باتو بودن را تجربه کرده ام

از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است

از تنهایی بیزارم چونخداوند تورا برایم فرستاد تا تنها نباشم

از تنهایی بیزارم چون هروقت در تنهایی گریه میکنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم می آورم

ازتنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد

از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد

از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم

از تنهایی بیزارم چون تمام وازه های شعرم باتو بودن را فریاد میزند

از تنهایی بیزارم چون هیچ گاه تنهایی را درک نکرده ام

همیشه ........همه جا.........در هر حال..........حضورت را در قلبم حس کرده ام ، پس بگذار باتو باشم

و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم .پس تنهایم نگذار...

 

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:17 | نویسنده : نفس |

 

فاجعه زمانی اتفاق میفته که

کسی رو دوست داری که

نه درکت میکنه

نه حرفاتو میفهمه

اما تو بازم دوسش داری

نمیتونی ازش بگذری

بودنش زجرت میده

نبودنشم زجرت میده

این فاجعه است فاجعه ...

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:26 | نویسنده : نفس |

 

تو میگویی

من میشنوم

تو میخندی

من میخندم

تو ناراحتی

من ناراحتم

اما میخندم

میخواهم فراموش کنی غمت را

من ناراحتم

اما باز هم میخندم

نمیخواهم تورا ناراحت ببینم

فقط بعد از سالها

سنگینی این ناراحتی

کمی از موهایم را سفیدوکمی از گوشه چشمم را

خط خطی کرده است

ولی باز میخندم

نمیخواهم ناراحتیت را ببینم...

 



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1392 | 23:22 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 15:50 | نویسنده : نفس |

 

 

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند.

میگویند حساسیت فصلی است

........آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم

 

 

منو به دست من بکش ، به نام من گناه کن ......... اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن

هنوز می پرستمت ، هنوز ماه من تویی.................هنوز مومنم ببین، تنها گناه من تویی

 

 

 

از شروع نفس های حضرت آدم تا پایان نفس های آخرین آدم دوستت دارم عشقم

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 15:18 | نویسنده : نفس |

 

آن حرف که از دلت غمی بگشاید ...........در صحبت دل شکستگان می باید

هر شیشه که بشکند ندارد قیمت ..........جز شیشه دل که قیمتش افزاید.

 

 

هرجا دلت شکست 

قبل رفتن ، خودت جاروش کن

تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره ...

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 14:14 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:22 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:21 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:19 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:15 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:13 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:12 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 6:10 | نویسنده : نفس |

دلتنگ که باشی

آدم دیگری می شوی

خشن تر

عصبی تر

کلافه تر

و تلخ تر

وجالب تر اینکه ،

با اطرافیان هم کاری نداری

همه اش را نگه میداری و دقیقا سرکسی خالی میکنی ،

که دلتنگش هستی ...



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 5:30 | نویسنده : نفس |

گاهی وقت ها خاطرات به سراغت می آیند

حتی در خواب

برموهایت دست می کشند

بیدارت می کنند

روشن و واضح روبرویت حرکت میکنند

و تو مرور میکنی تمام آن روز را

گاهی لبخند ، گاهی اشک نصیبت می شود

گاهی آرزو میکنی آن روزها برگردند

گاهی خدا را شکر میکنی که دیگر آن روزها رفته اند

گاهی برایت فقط آه و ای کاش باقی می ماند

و گاهی کسی که آن خاطره را برایت رقم زده را

در کنارت میبینی

در آغوشت میگیری

و با حس آغوش او خاطراتت را دوباره مرور میکنی

و اینگونه زندگی به رویت لبخند میزند

برایتان خاطرات شیرین آرزو میکنم ...



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 5:12 | نویسنده : نفس |

 

 

گاهی میتوان تمام زندگی را در آغوش گرفت

اگر

تمام زندگی ات یک نفر باشد 

 

             **  تقدیم به تمام زندگی ام **

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 4:55 | نویسنده : نفس |

       سالهاست به دنبال تو میگردم

به دنبال احساسی که قلبم را بلرزاند

به دنبال نگاهی که خون رگهایم را منجمد کند

و صورتم گر بگیرد از این عشق

سالهاست به دنبال تو میگردم

به دنبال احساسی که با بودنت

صدای تپشهای قلبم دوبرابر شود

وقتی صدایم میکنی

* جانم * را از اعماق جانم نثارت کنم

و آنگاه که با من همنفس می شوی

نفسم بند بیاید از جذبه نگاهت

سالهاست به دنبال تو میگردم ای عشق

                                                                                   ( تقدیم به عشقم )

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 4:41 | نویسنده : نفس |

 

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان میمانی ...

گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت میکنی ...

گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات ...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری . انگیزه ایی برای فردا نداری و حال هم که ...

گاهی فقط دلت میخواهد زانوهایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای ؛ گوشه ترین گوشه ای

که میشناسی ....بنشینی و * فقط * نگاه کنی ...

گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ میشود ...

گاهی دلگیری ... شاید از خودت ... شاید ...



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 4:22 | نویسنده : نفس |

 

خیره می شوی در چشم هایم ...

می دزدم از نگاهت - نگاهم را - تا نفهمی ...

                                                                    چقدر دلتنگت بودم .



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 4:17 | نویسنده : نفس |

 

آدم ...

این روز ها

              هوای چشمان حوایت عجیب

                                                       بارانی است ...

                                                                               هوایش را داشته باش ...



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 4:7 | نویسنده : نفس |

 

میدونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل، مثل چیه؟

دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .

دلتو میاندازی زمین، جلوی پای دلبرت ، می بینیتش، سفیدی و پاکیشو ، میبینه چقدر ظریفه ،

میبینه که فقط واسه اونه که میتپه.

فکر میکنید معشوق بی دل چی کار میکنه؟

میاد جلو ، جلو و جلوتر، به دل عاشقش نگاه میکنه.یه قدم جلوتر میذاره.

پاشو میذاره روش، فشار میده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش میده.

میدونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه؟

دل عاشق میشکنه ، خرد میشه ،نابود میشه ، ولی آسیبی به پای دل معشوق بی دل نمی رسونه ،

پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه ، بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه میزنه ....

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 3:38 | نویسنده : نفس |

گفت:  اینقدر سیگار نکش میمیری

گفتم :  اگه نکشم میمیرم

گفت:  اگه بکشی با درد میمیری

گفتم:  اگه نکشم از درد میمیرم

گفت:  هوای دودی جلوی درد و نمیگیره

گفتم:  هوای صاف جلوی مرگ و میگیره

یه کم نگام کرد و گفت: بکش...

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 3:24 | نویسنده : نفس |

می رسد روزی که فریاد وفارا سرکنی

می رسد روزی که احساس مرا باور کنی

می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود

خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی

می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار

نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی

می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی

بوته های وحشی گل را زغم پرپر کنی

می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من

آن زمان احساس امروز مرا باورکنی...



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 3:3 | نویسنده : نفس |

دستت را به من بسپار تا از گرمی آن وجودم را پر کنم

گوشت را به من بسپار تا زمزمه عشق را در آن جاری کنم

شانه ات را به من بسپار تا آن را تکیه گاه تنهایی ام کنم

قلبت را به من بسپار تا آن را در هاله ای از نور نگهداری کنم

صدایت را به من بسپار تا مهربانی ات را تدریس کنم

چشم هایت را به من بسپار تا تازگی های عشق را در آن پیداکنم

جسمت را به من بسپار تا دمادم آن را گلباران کنم

همه را به من بسپار تا معنی خواستن را یاد بگیرم

یاد بگیرم چگونه تورا بپرستم و

چگونه با وجود تو در حضور عشق . خود را بازیابم ...

ای کاشف موجودیت عشق.

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 2:42 | نویسنده : نفس |

بین دوراهی موندم ...تو کوچه های غربت

انگار که نا نداره ... پاهام برای حرکت

می نویسم رو دیوار... از این درد غریبی

از اون روزای رفته ...روزای ناشکیبی

از بوی خوب گلها ... تو باغچه محبت

از زخم کهنه دل... تو روزگار غربت

از سرزمین غم ها ... نامه برات نوشتم

تاکه توهم بدونی ... چی شده سرنوشتم.........



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 2:22 | نویسنده : نفس |

اگه مردونگی مرده

اگه رفاقت رنگ باخته

اگه عشق دیگه معنی نداره

اگه دنیا پراز نامردیه

اگه آرامش . خواب و رویاست

اما

دوست داشتن تو همیشه و همه جاست...

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 2:9 | نویسنده : نفس |

هرکه عاشق شد جفا بسیار می باید کشید

بهر یک گل منت از صدخار می باید کشید

من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل

بخت بد بین .از اجل هم ناز می باید کشید...



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 2:1 | نویسنده : نفس |

 

خدایم را دوست دارم و با وفاتر از او سراغ ندارم ................. به رسم همین وفاداریست که کسانی را که دوست دارم .........به او میسپارم...



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 1:55 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 1:49 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 1:47 | نویسنده : نفس |

 

 

 

تراشکار ماهری شده ام. بس که تو نیامدی و من برای دلم بهانه تراشیدم



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 1:42 | نویسنده : نفس |

 

پیش از آنی که به چشمان تو عادت بکنم

باید ای دوست به هجران تو عادت بکنم

یا نباید به سرآغاز تو نزدیک شوم

یا از آغاز به پایان تو عادت بکنم

بهتر آن است که چشم از تو بپوشم انگار

تا به چشمان تو عادت بکنم



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 1:31 | نویسنده : نفس |

روزی اگر نبودم , تنها آرزوی ساده ام این است:

                                                            زیر لب بگویی:

                                                                                       ** یادش بخیر **



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 1:17 | نویسنده : نفس |

فاجعه رفتن او

چیزی را تکان نداد

من هنوزم چای میخورم،

قدم میزنم،

هستم!!!!!

اما تلخ تر...

تنها تر....

بی اعتماد تر...


 



تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392 | 18:19 | نویسنده : نفس |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.