وقتی تو آمدی و دستت را به سویم دراز کردی،

گفتم :

از قفس چه میدانی؟ گفتی آزادی

از تنهایی؟ گفتی همزبانی

از محبت؟ عشق

از دوستی؟ صداقت

ازبهار؟ طراوت

از سفر؟ انتظار

از جدایی؟؟؟.............

باز هم گفتم جدایی؟

سکوت تو مرا شکست و به گریه انداخت

به چشمانت نگاه کردم و گفتم :بگو.......

تو آغوشت را به رویم گشودی و گفتی : جدایی، هرگز.... من بی تو میمیرم ..........

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 2:39 | نویسنده : نفس |

می دانی بهترین روز زندگیم کی میتواند باشد؟

روزی که تو در میان ناباوری هایم می آیی

و دستم را میگیری..........

و آرام زمزمه میکنی:

**دوستت دارم**

و خواهی گفت که برای همیشه آمده ای ......

آمده ای تا بمانی ...

** دوستت دارم عشقم**

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 2:8 | نویسنده : نفس |

 

یک روز می بوسمت ..

یک روز که باران می بارد ،

یک روز که چترمان دونفره شده

یک روز که همه جا حسابی خیس خیس است

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ شده

آرام تر از هرچه تصورش کنی ..

........آهسته می بوسمت .........



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:58 | نویسنده : نفس |



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:56 | نویسنده : نفس |

 

فاجعه زمانی اتفاق میفته که

کسی رو دوست داری که

نه درکت میکنه

نه حرفاتو میفهمه

اما تو بازم دوسش داری

نمیتونی ازش بگذری

بودنش زجرت میده

نبودنشم زجرت میده

این فاجعه است فاجعه ...

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:26 | نویسنده : نفس |

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم:

تنهایی را دوست دارم ، چون بی وفانیست

تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام

تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست

تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهایی ام در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشکهایم را نمی بیند

اما روزی که با تو آشنا شدم:

از تنهایی بیزارم چون یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تورا فریاد میزند

از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام

از تنهایی بیزارم چون باتو بودن را تجربه کرده ام

از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است

از تنهایی بیزارم چونخداوند تورا برایم فرستاد تا تنها نباشم

از تنهایی بیزارم چون هروقت در تنهایی گریه میکنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم می آورم

ازتنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد

از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد

از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم

از تنهایی بیزارم چون تمام وازه های شعرم باتو بودن را فریاد میزند

از تنهایی بیزارم چون هیچ گاه تنهایی را درک نکرده ام

همیشه ........همه جا.........در هر حال..........حضورت را در قلبم حس کرده ام ، پس بگذار باتو باشم

و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم .پس تنهایم نگذار...

 

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 16 مرداد 1392 | 1:17 | نویسنده : نفس |

 

تو میگویی

من میشنوم

تو میخندی

من میخندم

تو ناراحتی

من ناراحتم

اما میخندم

میخواهم فراموش کنی غمت را

من ناراحتم

اما باز هم میخندم

نمیخواهم تورا ناراحت ببینم

فقط بعد از سالها

سنگینی این ناراحتی

کمی از موهایم را سفیدوکمی از گوشه چشمم را

خط خطی کرده است

ولی باز میخندم

نمیخواهم ناراحتیت را ببینم...

 



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1392 | 23:22 | نویسنده : نفس |



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 15:50 | نویسنده : نفس |

 

 

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند.

میگویند حساسیت فصلی است

........آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم

 

 

منو به دست من بکش ، به نام من گناه کن ......... اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن

هنوز می پرستمت ، هنوز ماه من تویی.................هنوز مومنم ببین، تنها گناه من تویی

 

 

 

از شروع نفس های حضرت آدم تا پایان نفس های آخرین آدم دوستت دارم عشقم

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 15:18 | نویسنده : نفس |

 

آن حرف که از دلت غمی بگشاید ...........در صحبت دل شکستگان می باید

هر شیشه که بشکند ندارد قیمت ..........جز شیشه دل که قیمتش افزاید.

 

 

هرجا دلت شکست 

قبل رفتن ، خودت جاروش کن

تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره ...

 

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 14:14 | نویسنده : نفس |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.